سهی اندیش را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:


مرز بندی ضعیف و ارتباط صمیمی

رفتار براساس مرز بندی های شخصی در سطح خانواده بسیار سخت است . می توان همیشه افراد ستیزه گر را کنار گذاشت / با دوست دختر یا دوست پسر ترک رابطه کرد، اما هیچوقت نمی توانید والدین یاهمسر و محبوب خود را  کنار بگذارید.

شاید اتفاق افتاده که در رابطه خود احساس شادی نداشته اید. گاهی همه چیز خوب و عالی بوده و یکباره همه چیز به فاجعه تبدیل می شود. نوسانات تقریبا قابل پیش بینی، دو هفته احساس سعادتمندی، و پس از آن یک هفته جهنم . یک شکست وحشتناک و سپس یک تجدید دیدار نمایشی و دراماتیک. این مشخصه یک رابطه هم وابسته است و معمولا نشان دهنده دو نفری است که در داشتن مرزهای شخصی محکم ناتوان هستند.
مردم به خاطر این که سطح بالایی از نیازمندی ، یا در اصطلاح روانشناسی هم وابستگی دارند، مرزهای خود را از دست می دهند . کسانی که نیازمند ویا هم وابسته هستند، نیازی مستاصل وار به عشق و محبت دیگران دارند. برای رسیدن به این عشق و محبت ، هویت خود را قربانی می کنند و مرزهای خود را حذف می کنند. ازقضا ، این فقدان هویت و مرزبندی است که آنها را برای بسیاری از افراد غیر جذاب می کند.


کسانی که دیگران را به خاطر رفتار و احساس خود سرزنش می کنند، باور دارند که اگر مسئولیت را به دوش اطرافیان بگذارند، عشقی را که می خواهند و نیاز دارند بدست خواهند آورد. فکر می کنند اگر دائم خود را در نقش قربانی نگهدارند، بالاخره یک نفر برای نجات آنها خواهد آمد. کسانی که خود رابه خاطر احساس و رفتار دیگران سرزنش می کنند، همیشه در جستجوی تامین خواستهای دیگران هستند. آنها باور دارند که اگر بتوانند نیازدوست خود را تامین کنند، عشق و قدردانی ای را که همیشه می خواستند، بدست خواهند آورد. قابل پیش بینی است که این دو نوع از افراد به شدت به یکدیگر متصل می شوند. پاتولوژی یا آسیب شناسی آنها کاملا برهم منطبق است. و اغلب، توسط والدینی تربیت شده اند که هر یک، یکی از این دسته صفات را نمایش می دهند. بنابراین مدل آنها برای داشتن یک رابطه " شاد"، مبتنی بر نیازمندی و مرزبندی های ضعیف است . و اتفاقا، هر دو آنها در درک نیازهای دیگری شکست می خورند. در حقیقت آنها کاری می کنند که عزت نفس پایین و نیازمندی شان را که مانع برآورده شدن نیازهای احساسی خودشان می شود، تثبیت کنند. فرد قربانی مشکلات متعددی برای حل شدن ایجاد می کند و ناجی ، حل می کند و حل می کند، اما عشق و قدردانی ای که همیشه نیاز دارند، هرگز واقعا به سمت دیگری منتقل نمی شود.

وقتی دررابطه، کاری را انجام می دهیم و در مقابل انتظاری داریم، وقتی کاری انجام می دهیم که "هدیه" نیست ، آن کار ارزشش را ازدست می دهد.  این چیزی است که در روابط وابسته اتفاق می افتد. قربانی مشکلی ایجاد می کند، نه به این دلیل که مشکلی واقعی است ، بلکه به این دلیل که معتقد است این کار بین آنها عشقی ایجاد می کند. ناجی قربانی را نجات نمی دهد، چون او از مشکل مراقبت می کند، اما معتقد است اگر مشکل را برطرف کند، عشق را تجربه خواهد کرد. در هر دو نمونه ، نیت ها نیاز است ، و بنابراین غیر قابل جذب و خود-تخریب گر می باشند.


اگر ناجی بخواهد قربانی را نجات دهد، باید بگوید، " تو دیگران را به خاطر مشکلات خودت سرزنش می کنی و مقصر می دانی ، خودت مشکلت را برطرف کن". این کاری است که در عشق واقعی به قربانی لازم است اتفاق بیفتد.

اگر قربانی ، ناجی را واقعا دوست دارد، باید بگوید: " این مشکل من است ، نیازی نیست تو کاری برای من انجام دهی". این معنای واقعی دوست داشتن ناجی است .

قربانی و ناجی هر دو احساسی را از یکدیگر می گیرند. مثال آنها مثال دو معتاد است که هردو با یکدیگر به اغنا می رسند و وقتی در کنار افرادی با عواطف سالم میرسند احساس خستگی می کنند ( مثل فقدان مواد افیونی). آنها از کنار افراد سالم و امن عبور می کنند، چون افراد ایمن با مرزبندی های محکم، مرزهای عاطفی سست افراد نیازمند را تهییج نمی کنند.

از دیدگاه تئوری دلبستگی ، قربانی دلبستگی اضطرابی دارد و ناجی دلبستگی اجتنابی. و این افراد از افرادی با دلبستگی ایمن فرار می کنند . برای فرد قربانی ، سخت ترین کاری که می شود در دنیا انجام داد این است که به جای اینکه دیگران را متعهد و جوابگو بداند، خود را نسبت به زندگی و احساسات خود متعهد و جوابگو بداند. آنها تمام زندگی خود را صرف این می کنند که " دیگران را مورد سرزنش قرار دهند تا عشق یا صمیمیتی را احساس کنند". برای ناجی ، سخت ترین کار ممکن در زندگی این است که از برآورده کردن و رفع مشکلات دیگران خودداری کند. برای آنها در تمام عمرشان، تنها زمانی احساس خود-ارزشمندی و دوست داشتنی بودن وجود دارد که مشکلی را برطرف کنند ویا شرایط استفاده را برای دیگران مهیا کنند.

مرزهای شخصی در حالی که در روابط صمیمی بسیار مهم هستند، به میزان زیادی ارتباطات دوستانه ، خانوادگی و حتی روابط حرفه ای ما را تحت تاثیر قرار می دهند.

بعضی دوستان ممکن است کمی بیش از حد نزدیک باشند. این موقعیت در شکلهای مختلف در زندگی افراد رخ میدهد . دوستان قدیمی به هم خدمت می کنند ، اما به جای پذیرفتن مسئولیت خودشان ، از شما انتظار دارند که بعضی مسئولیتهای آنها را به بدوش بکشید. پذیرفتن این مساله به هم وابستگی و دوستی ناسالم منتهی می شود، حتی دوستی ها می توانند ضعیف و غیر جذاب باشند. تا حالا دو دوست را دیده اید که دائما از یکدیگر شکایت می کنند یا پشت سر هم حرف می زنند، اما وقتی در کنار هم هستند، بنظر میرسد همه چیز عالی هست؟ فکر می کنید مرزبندی های این افراد چگونه است؟

 

 

به این نمونه توجه کنید:

مادر: "خیلی ناراحت شدم تو و خواهرت به دیدن من نیامدید. تو می دونی خیلی احساس تنهایی می کنم".
پسر: "چرا بیشتر از خونه بیرون نمیای چند تا دوست پیدا کنی؟"
مادر: اوه من خسته هستم. کسی خانم پیری مثل من را دوست ندارد. شما دوتا بچه های من هستید. انتظار دارم از من مراقبت کنید".  

پسر: "ما این کار را می کنیم".

مادر: " نه شما این کار را نمی کنید. من ساعات زیادی تنها هستم. نمی توانید بفهمید که گاهی این تنهایی چقدر می تواند سخت باشد".

پسر: "مامان، من دوستت دارم و هر وقت نیاز داشته باشی اینجا خواهم بود. اما با اینجال تو مسئول تنهایی خودت هستی. من و ژولیت تنها راه حل مساله شما نیستیم".

این موقعیت معمول و قدیمی احساس گناه در خانواده است. " احساس گناه ، هیجانی بی فایده است" .احساس گناه زمانی مفید است که درست باشد ، و فرد با ارزیابی شخصی خودش به این رسیده باشه که خطا کرده.
احساس گناه جایی بی فایده و مضر است که به عنوان ابزاری برای تاثیر گذاری بر نزدیکان مورد استفاده قرار گیرد. احساس گناه به این شکل بطور باور نکردنی ای می تواند دردناک باشد. نه تنها به این دلیل که از شما خواسته میشود مسئولیت هیجانی را به عهده بگیرید که به شما مربوط نیست، بلکه به این دلیل که به شما قبولانده میشود که آدم گناهکار یا بدی هستید که این کار را انجام نمی دهید.


حال نمونه ای از مرز بندی در رابطه دو نامزد رامورد توجه قرار دهید.

جو: "من داشتم در مورد کارجدیدی که دنبالش می گردی فکر می کردم. رزومه ات را بازنویسی کردم و آنرا برای چند نفر در دپارتمان ... فرستادم".

ماری: "ممنونم، اما تو نباید این کار را انجام می دادی."

جو: "من می خوام تو موفق باشی . در عین حال داشتم فکر می کردم به این که باهم زندگی کنیم، و یه آپارتمان در منطقه .... دیدم".

ماری: " من بهت گفتم هنوز برای این کار آماده نیستم."

جو: می دونم! اما این فقط به این معنا ست که ما دیگه جوانتر نمی شویم. فکر می کنم باید شروع کنیم"
ماری: " ماه گذشته نیمی از کمد لباسهای من را با لباسهایی که می خواهی بپوشی پرکردی. بعد از من میخوای باهات زندگی کنم. حالا هم می خوای باهات کار کنم".
جو:" اما من دوستت دارم و میخوام ازت مراقبت کنم".

ماری: " من هم تورا دوست دارم ، اما لازمه بهم اجازه بدی که خودم به روش خودم کارها رو انجام بدم. این درست نیست. تو کنترل تصمیم های من را بدون مشورت با من در دست میگیری ".
جو:" نمی تونم باور کنم که اینقدر خودخواه باشی ! من همه کار برای تو انجام میدم، و حالا تو منو به خاطر این کارها سرزنش می کنی!"

ماری: "اگه واقعا ازمن مراقبت می کنی، پس لازمه کنترل زندگی من را متوقف کنی و اجازه بدی خودم زندگی کنم."

این نمونه ای از یک رابطه هم وابسته از سمت زوجی است که بیش از حد مراقبت می کند. در نگاهی سطحی چنین مردی ایدال بنظر می رسد. حتی ممکن است فردی بگویید دوست پسر یا دوست دخترش این درخواست غیرمنطقی را دارد که هر روز حتی فقط برای حال و احوال پرسی ، به او تلفن کند، و بنظرتان منطقی باشد که برای خوشحال کردن او 3 دقیقه وقت بگذارد.

نکته قابل توجه این است که خوب است برای کسی که می خواهید از او مراقبت کنید، این کار را انجام دهید، چون دوست دارید. اما نه به این دلیل که احساس می کنید مجبور هستید ، یا به خاطر این که از پیامدهای انجام ندادن این کار می ترسید. این برمیگردد به این نکته که اعمال محبت و علاقه تنها در صورتی معتبراست که بدون انتظار انجام شود. بنابراین اگرهر روز به دوست دختر /پسرتان تلفن می کنید، اما از این کار متنفرید و فکر می کنید استقلالتان را از دست داده اید، و این کار را انجام می دهید چون از این می ترسید که اگر این کار را نکنید او عصبانی شود، پس در مرزبندی های شخصی تان مشکل دارید.  

برای بعضی ها تشخیص این که کاری را داوطلبانه انجام می دهند، یا براساس احساس قربانی بودن، سخت است. برای این که تشخیص دهید چرا این کاررا می کنید، از خودتان بپرسید: " اگر من این کار را انجام ندهم، چه اتفاقی در رابطه رخ خواهد داد؟". اگر واقعا از اتفاقی که رخ می دهد ترسیدید ، علامت بدی است . اگر پیامد و نتیجه اتفاقی را ناخوشایند دیدید، اما احساس کردید می توانید آن را ، بدون احساس نیاز به تغییر زیادی در خودتان متوقف کنید ، علامت خوبی است.  زیرا اگر مرزبندی وجود داشته باشد، کار را به عنوان هدیه انجام می دهید، و بنابراین برایتان روبرو شدن با واکنش انجام ندادن آن مساله ای نیست. فردی که مرزبندی های محکمی داشته باشه از بدخلقی، بحث و یا آزرده شدن نمی ترسد . و فردی که مرزبندی ضعیفی داشته باشه، از واکنش آن ترس دارد. فردی که مرزبندی های محکمی دارد می فهمد که این غیرمنطقی است که انتظار داشته باشیم دو نفر 100% منطبق برهم باشند و همه نیازهای یکدیگر را برآورده سازند. فردی با مرزبندی محکم درک می کند که ممکن است گاهی به احساسات دیگری صدمه بزند، اما در نهایت می داند که نمی تواند تعیین کند که دیگری چگونه احساس کند. فردی با مرزبندی قوی می داند که رابطه سلامت مبتنی بر کنترل هیجانات دیگری نیست، اما ترجیحا هر زوج یکدیگر را در مسیر رشد و رسیدن به خودشکوفایی حمایت می کنند.

 

 

 مهنازمرادی "مشاور- زوج درمانگر"

مطالب و ویدئوهای ما را در صفحه اینستاگرام مرکز دنبال کنید

sahiandish_moshavere#