سهی اندیش را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

 

چگونه فکر بر انتقاد اثر می گذارد؟

 

اپیکتتوس حکیم دو هزار سال پیش گفت: مشکلات به خودی خود ناراحت کننده نیستند, بلکه طرز تلقی نادرست ما از آنها است که موجب ناراحتیمان میشود.

طرز تلقی یا فکر، دست کم از سه جنبه متفاوت بر چگونگی تفسیر ما از انتقاد مؤثر است.

ارزیابی فردی , ارزیابی عملی است ذهنی که ما را در درک وقایعی که برای خود یا اطرافیانمان اتفاق می افتد، یاری میکند. ریشه های ارزیابی در سرشت ما، شرایط خاصی چون زمینه های خانوادگی ، استعدادهای طبیعی، ظاهر جسمانی و سلامتی، انتقادات و بیم ها و امیدهای ما قرار دارد. مجموعه این عوامل، شرایط منحصر به فردی را فراهم می آورد که هر یک از ما بر اساس آن محیط خود را تعبیر و تفسیر می کنیم، به رویدادهای بیرونی معنا و مفهوم می بخشیم و وضعیتهایی را که در زندگی روزمره با آن مواجه می شویم می سنجیم.

مثال: دوست شما هر روز با شما تلفنی تماس می گیرد و حالتان را می پرسد و برای آخر هفته برنامه ریزی می کنید .یک روز به روال معمول تلفن نمی کند. به او زنگ میزنید و پیغام خود را می فرستید، این کار سه بار انجام می شود و تا آخر شب تلفن شما را پاسخ نمی دهد چه نتیجه ای میگیرید؟ (بنویسید و بعد از نوشتن پاسخها با هم تبادل می شود تا نقش تفسیر در معنا دادن به وقایع مشخص شود).

سطح انتظار

معیارهایی که داریم، هدفهایی که برای خود و اطرافیان خود تعیین می کنیم و آنچه که به گمان خود درباره حوادث آینده قطعی می پنداریم جزء انتظارات ما محسوب می شوند، و بر طرز تلقی و واکنشی که نسبت به انتقاد نشان می دهیم اثر می گذارد.

وقتی زیاد فریفته کار خود و موفقیتی که برای خود مسلم فرض کرده ایم باشیم، وقتی در عمل با چیزی کمتر از حد انتظار خود مواجه شویم کل ماجرا رنگ یأس و شکست می گیرد. وقتی توقعات بیش از اندازه مان برآورده نشود هر انتقادی را به شکل منفی ارزیابی می کنیم و علی رغم منطقی بودن انتقاد، برداشت ما این است که شکست خورده ایم. همینطور وقتی از دیگران انتظار داریم مطابق خواست ما رفتار کنند، هر میزان از انتقاد می تواند بی اثر یا حتی مخرب باشد.

مثال: همسر همیشه کارهای منزل را انجام می دهد نظافت، شستشو، مرتب کردن وسائل همه و همه در انتقال به منزل جدید چون خانم نیز شاغل می باشد مدتی طولانی چیدن وسائل طول می کشد و بارها توسط آقا مورد اعتراض قرار می گیرد که چرا خانه مرتب نمی شود؟ هیچ چیز را نمی توان پیدا کرد و....

سطح انتظارات هر یک چیست؟ مفهوم انتقاد اینجا کجاست؟

وقتی انتظارات ما طوری است که به کسی امکان بهتر شدن نمی دهیم ,در واقع از دیدگاهی نگاه می کنیم که موجب می شود عیبجویی ما هر بار کوبنده تر از پیش باشد و حتی ممکن است گرفتار پیشداوریهای منفی بشویم. یعنی قبل از آنکه طرف کاری کرده یا چیزی گفته باشد به گونه ای منفی از او انتقاد می کنیم. این اصل می تواند از دو جانب صادق باشد، هم از جانب ما نسبت به دیگران، هم از جانب ما نسبت به خودمان (مثال سرزنش خود برای چند بار شکستن رژیم غذایی و در رژیم مجدد با وجود رعایت زیاد در یکبار کمی از حد مجاز افراط کردن، خود را شکست خورده دانستن و برای همیشه رژیم را کنار گذاشتن).

(مثال: تعمیم دادن موارد خطای بچه ها و ابراز نا اطمینانی. مثل گفتن اطاقت را نظافت کن, و وقتی جواب داده می شود بعد از کلاس یا ....با طعنه گفتن اینکه چشمم آب نمی خورد, اصلا ً من نمی فهمم چرا باید اینقدر اطاق تو ریخته پاشیده باشد؟

انتقاد پیشاپیش از اعمال دیگری بر مبنای این پیشداوری که او چنین و چنان رفتاری خواهد کرد این اثر را در انتقاد شونده خواهد داشت که اعمال گذشته او را چنان الگویی غیر قابل اجتناب برای آینده تثبیت کند و جایی برای امکان تغییر باقی نگذارد و حتی این تأثیر را بجا بگذارد که: وقتی کسی بداند که پیشاپیش بخاطر عملی که طبق پیش بینی دیگران انجام می دهد یا نمی دهد مورد انتقاد قرار می گیرد ممکن است دست آخر به این نتیجه نادرست برسد که اصلاً نیازی به تغییر رفتارش نیست.

گفتگوی درونی:

سومین فرایند ادراکی که بر چگونگی طرز تلقی و واکنش ما نسبت به انتقاد اثر می گذارد گفتگوی درونی است. آیا هنگامی که از شما انتقاد می شود به خودتان می گویید: باز هم توی تله افتادم؟ یا می گویید: فرصتی پیش آمده که بفهمم چه اشتباهی کرده ام؟ وقتی از کسی انتقاد می کنید, به خود می گویید: چقدر این آدم خنگ است؟ یا می گویید بهتر است کمکش کنم؟ گفتگوی درونی مثل شمشیر دو دم است. از یک طرف, طرز تلقی ما از انتقاد و دیدگاهی را که داریم منعکس می کند, و از طرف دیگر بر این که چگونه با انتقاد مواجه شویم اثر می گذارد. گفتگوی درونی مدار بسته ای را به جریان می اندازد که می تواند در دو جهت کار کند. شخص می تواند گفتگوی درونی را طوری در اختیار بگیرد که هنگام پاسخگویی به انتقاد, او را به جای طرز تفکر منفی, بسوی طرز فکر مثبت هدایت کند.

اثر احساسات بر انتقاد:

گرایش ما بر این است که هیجان را احساسی جدا از جسم بدانیم. هیجان حاصل تغییرات فیزیولوژیکی است که بر اساس ذهنیات خود برچسب می زنیم. چون انتقاد همیشه به صورت پدیده ای منفی و مخرب به حساب آمده است، زمانی که مورد انتقاد قرار می گیریم تنش جسمی یا هیجانی که به یکی از اشکال انقباض عضلانی، تند شدن ضربان قلب، نوسان فشار خون تظاهر می کند، برچسب خشم، واخوردگی، اضطراب و رنجش به خود می گیرد.

چگونه انتقاد بر رفتار اثر می گذارد؟

سومین عاملی که بر طرز تلقی ما نسبت به انتقاد تأثیر می گذارد، واکنش رفتاری ما است. از آنجا که به رفتار خود اجازه می دهیم که از زبان حال احساسمان باشد (داد می زنیم پس عصبانی هستیم، می گریزیم، پس ترسیده ایم) با رفتار خود واکنشهای عاطفی و ادراکی خود را ابراز می کنیم.

رفتار تا حد زیادی محصول یادگیری است. وقتی پیوسته برای یک محرک بنیادی، پاسخ ثابتی داشته باشیم، بین آنها رابطه ای بر قرار می شود. اگر نتیجه دلخواه باشد به احتمال زیاد به رفتاری که چنین نتیجه ای به بار آورده است ادامه میدهیم. اگر نتیجه دلخواه نباشد، تمایلی به تکرار رفتار در ما ایجاد نمی شود. نتیجه مهم نیست، بلکه تعبیر و تفسیری که از آن به عمل می آوریم مهم است. نتیجه ای که از نظر یک نفر نا مناسب و منفی است ممکن است از نظر دیگری مناسب و مثبت باشد.

مثال: حسن وقتی با انتقاد رئیسش مواجه می شود می نشیند, در کمال آرامش به تمام حرفهایش گوش می دهد، فکر و احساس خود را راجع به نظریات او بدون رودر بایستی بیان می کند، و آنقدر به گفتگو می نشیند که مشکل حل شود. بندرت سعید از انتقاد رئیسش ناراحت می شود، و رئیس نیز به حسن خلق او احترام می گذارد.

اما وقتی همسر سعید از او انتقاد می کند نمی تواند تحمل کند. عصبانی می شود، وسط حرفش می دود، انتقادش را به خودش بر می گرداند، و وقتی دیگر جوش می آورد داد می زند ساکت شو و غائله تمام می شود. یکی دو ساعت بعد دوباره مثل دو انسان با هم رفتاری عادی خواهند داشت .

در هر دو وضعیت سعید از واکنشهای خود نتایج مثبت بدست آورد. در شیوه رفتار با رئیس می تواند موفقیت شغلیش را تثبیت کند, و... در رابطه با همسر با روشی مخرب به نتیجۀ ختم غائله می رسد.

در هر یک از موارد یاد شده چگونگی رفتار, به شدت بر نحوه تفکر و احساس او درباره انتقاد اثر می گذارد. نتیجه روشن است، اگر بتوانیم رفتار خود را کنترل کنیم، شاید بتوانیم تا حدودی بر افکار، احساساتمان مسلط شویم و در صدد تغییر آن برآییم.

 

 

مهناز مرادی " مشاور خانواده- زوج"